تمام درمان هایی که بر گفتگوی شفاهی درمانگر و بیمار استوارند، تا حدودی به روانکاوی مدیون هستند مانند درمان وجودی، شناختی رفتاری و خانواده درمانی. در سال ۱۸۵۵ فروید نزد شارکو تحقیقاتش را ادامه داد. شارکو به دلیل اقداماتش در مورد هیستریک ها مشهور شده بود. هیستری یک اختلال زنانه بود که مشخصههای اصلی آن فلج شدن، کورشدن و ناشنوایی بود. شارکو متوجه شد که نشانههای برخی از بیماران هیستریایی در هنگام هیپنوتیزم شدن کاهش مییابد و گاهی در بین هیپنوتیزم، تجربههای دردناک به وجود آورنده نشانه هایشان را به یاد میآورند و همین مساله بود که فروید را به فکر ناهشیار انداخت. پایه و بنیاد روانکاوی بر کشف روان ناخودآگاه قرار دارد و در واقع رویکرد، انگیزهها و تعارضهای ناهشیار را ریشه رفتاری میداند.
اساس نظریه شخصیت فروید این است: تعارض ناهشیار بین تکانههای جنسی و پرخاشگری فرد، مقرراتی که جامعه برای کنترل کردن این تکانهها وضع کرده است و مکانیسم دفاعی این تکانهها را طوری کنترل میکنند که اجازهی مقداری ارضای بی خطر و غیر مستقیم را به آنها میدهند و در عین حال احساس گناه و اضطراب را در کمترین سطح نگه میدارند. فروید هم مثل بسیاری از نظریه پردازان اهمیت بسیاری برای دوران کودکی در شکل گیری شخصیت و منش افراد قایل بود. در هر مرحله از مراحل روانی، جنسی یک ناحیه شهوت زای بدن درگیر می شود. فروید مراحل روانی و جنسی را پنج مرحله میدانست که شامل: مرحله دهانی، مرحله مقعدی، مرحله آلتی یا فالیک، مرحله نهفتگی یا کمون، مرحله تناسلی.
در تثبیت، قسمتی از لیبیدو صرف آن مرحله از رشد میشود و انرژی کمتری برای مراحل بعد باقی میماند. مکانیزمهای دفاعی که کودک در مرحله مقعدی به کار میگیرد شامل: واکنش وارونه، جداسازی، ابطال و توجیه عقلی می باشد. تعارض مرحله آلتی، اخرین و اساسی ترین تعارضی است که کودک با آن مواجه میشود. این تعارض همان خواست ناخوادآگاه کودک به تملک والد ناهمنجس خود، در عین حال تأثیر از والد همجنس خود است. فروید این وضعیت را در پسران عقده ی ادیپ نامید و در درختران عقده الکترا. در تدوین های جدیدتر روانکاوی، دوره نهفتگی زمانی است که خود رشد میکند و مقررات اجتماعی شهروند شدن را یاد میگیرد. این دستاوردها کودک را قادر میسازند تا از لحاظ روانشناختی وارد نوجوانی شود و مرحله تناسلی را هنگامی که فرا میرسد، هدایت کند.
روانشناسان رفتارگرا اعتقاد دارند که اختلالات رفتار انسان، یا به علت عدم یادگیری رفتارهای لازم و یا به سبب یادگیری ناکافی، ناقص و نامتناسب رفتار با محرک هاست. رفتارگرایان از بیماریهای روانی به عنوان فرایند یک سلسله یادگیری ها، عادات ناقص، ناکافی و نامتناسب با محرکهای محیطی یاد میکنند که اگر با اصول علمی برخورد شود، قابل تغییر و درمان است. مفاهیم مطرح شده در رفتار درمانی، قابل اندازه گیری و کمیت پذیرند و به شکل عینی قابل تعریف هستند.
هدف غایی رفتار درمانی آن است که به مراجع آموخته شود تا در تبیین و تفسیر رفتار خویش، ماهر و استاد شود. طرح های مناسب رفتاری را تدوین کند و به مرحله اجرا در آورد و نهایتا به جای بهره گیری از تقویت کنندههای بیرونی، به نوعی انگیزش و تقویت درونی دست یابد. شیوههای رفتار درمانی در این چند وجه مشترک هستند.
مشاور یا درمانگر، مشکلات رفتاری را به منزله بیماریهایی که ریشه در رشد شخصیتی معیوب اولیه دارند، نمی نگرند و رفتار نامطلوب را نشانهای از یک بیماری ریشه دار نمیداند، بلکه آن را پاسخ یاد گرفته شده ای میداند که باید تغییر داده شود. از طرفی رفتاردرمانی تلاشی برای تسهیل فرایند یادگیری در زمینه حرکتی، شناختی و عاطفی به حساب نمیآید.
در بحث انسانگرایی، روانشناسانی چون آلپورت، جیمز، موری و راجز نقش دارند. از دیدگاه انسان گرایانه، مردم محصول گذشته، ناهشیار یا محیط نیستند. آنها در جستجوی ظرفیت درونی خویش و خودشکوفایی، حق انتخاب دارند. مردم واحدهایی از شناخت ها، احساسات و آرزوها نیستند، بلکه موجوداتی واحد، یکپارچه و بی نظیر هستند. در دیدگاه انسانگرایی بر مریض بودن، انحرافها یا برچسبهای تشخیصی تأکید نمیشود، بلکه مهم، تلاش مثبت، خودشکوفایی، آزادی و طبیعی بودن است. در هر حال، انسان گرایی مقاومتی در برابر جبر اثباتی علم و مأمنی برای انسانیت ذاتی انسانهاست.
روان درمانی پویشی کوتاه مدت
یکی دیکر از رویکردهای درمانی در روانشناسی روان درمانی پویشی کوتاه مدت است. روان درمانی پویشی کوتاه مدت (ISTDP) نوعی روان درمانی است که بر مبنای نظریه روانکاوی بنا شده است. این روش درمانی در مقایسه با روانکاوی سنتی، کوتاهمدتتر و متمرکزتر است و به طور معمول در ۱۲ تا ۲۵ جلسه انجام میشود.
هدف ISTDP
هدف اصلی ISTDP، حل تعارضات ناخودآگاه است که ریشه در تجربیات دوران کودکی دارند و بر افکار، احساسات و رفتار فرد در حال حاضر تأثیر میگذارند.
مفاهیم کلیدی ISTDP
- مقاومت: ISTDP بر این باور است که هر فرد به طور ناخودآگاه در برابر تغییر مقاومت میکند. این مقاومت میتواند به صورتهای مختلفی مانند انکار، فرافکنی، توجیه و علائم جسمانی خود را نشان دهد.
- اضطراب: اضطراب در ISTDP به عنوان علامتی از وجود یک تعارض ناخودآگاه تلقی میشود.
- تجربه هیجانی اصلاحی: در ISTDP، درمانگر به مراجع کمک میکند تا احساسات و هیجانات خود را به طور کامل تجربه کند و به جای سرکوب آنها، با آنها کنار بیاید.
فنون ISTDP
- تفسیر: درمانگر از تفسیر برای کمک به مراجع در درک تعارضات ناخودآگاه خود استفاده میکند.
- مواجهه: درمانگر مراجع را با مقاومتها و اجتنابهایش به طور مستقیم مواجه میکند.
- تحلیل رویا: درمانگر به مراجع کمک میکند تا رویاهای خود را درک کند و به اطلاعات ناخودآگاه موجود در آنها پی ببرد.
- تمرینهای هیجانی: درمانگر از تمرینهای مختلفی برای کمک به مراجع در تجربه و ابراز هیجانات خود استفاده میکند.
کاربرد ISTDP
ISTDP برای درمان طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی، از جمله اضطراب، افسردگی، وسواس فکری-عملی، مشکلات مربوط به روابط و مشکلات مربوط به عزت نفس، کاربرد دارد.
مزایا ISTDP
- کوتاهمدت بودن: ISTDP در مقایسه با سایر روشهای روان درمانی، کوتاهمدتتر است و به این ترتیب برای مراجعان مقرون به صرفهتر است.
- متمرکز بودن: ISTDP بر روی حل تعارضات ناخودآگاه تمرکز دارد و به این ترتیب به مراجع کمک میکند تا به طور ریشهای مشکلات خود را حل کند.
- اثربخشی: مطالعات نشان دادهاند که ISTDP برای درمان طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی، اثربخش است.
معایب ISTDP
- فشار روانی: ISTDP میتواند برای مراجعان از نظر عاطفی چالشبرانگیز باشد، زیرا آنها با احساسات و هیجانات ناخوشایندی روبرو میشوند.
- نیاز به یک درمانگر ماهر: ISTDP نیاز به یک درمانگر ماهر و آموزش دیده دارد.
ملاحظات
ISTDP برای همه افراد مناسب نیست. افرادی که به دنبال یک روش درمانی حمایتی و غیرمواجههای هستند، ممکن است ISTDP برای آنها مناسب نباشد.
رویکرد شناختی رفتاری (CBT)
یکی دیکر از رویکردهای درمانی در روانشناسی رویکرد شناختی رفتاری است. رویکرد شناختی رفتاری (CBT) یکی از رایجترین و علمیترین روشهای روان درمانی است که برای درمان طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی کاربرد دارد. CBT بر این باور است که افکار، احساسات و رفتار ما به هم مرتبط هستند و میتوان با تغییر افکار و رفتارهای خود، احساسات خود را نیز تغییر دهیم.
روش شناخت درمانی بک به طور عمده برای درمان افسردگی ابداع شده است. بک روش خود را در درمان مشکلات اضطرابی، هیستری، اختلالات وسواسی، اختلالات روان تنی و فوبی ها به کار بسته است. به نظر بک، جنبههای شناختی از قبیل برداشت منفی فرد از محیط خارج، کم بها دادن او به خود و ناامیدی کلی وی درباره آینده، بیش از آنکه نتیجه احساس افسردگی باشد، به چنین عواطفی دامن میزند.
بک به جای عقاید غیرمنطقی آلیس، ترجیح میدهد از شناخت های ناسازگارانه، نگرشهای کژکار، یا در مورد افسردگی از فرض های دپرسوژنیک صحبت کند. به نظر او افراد افسرده هدفهای بالا و دشواری برای خود انتخاب کرده و خود را به خاطر نرسیدن به این هدفهای غیرواقع بینانه سرزنش و تحقیر میکنند. آسیب روانی از ساختارهای واقعیت نیمه هوشیار یا پیش توجه درمانجو سرچشمه میگیرد. این ساختارها، عملیات سازمان شناختی درمانجو به نام طرحواره ها را در تعامل با محیط جاری منعکس میکنند. همانند رفتار درمانی عقلانی هیجانی، رویدادهای زندگی از طریق لنزها یا ساختارهای شناختی تعبیر میشوند که بعدا به افکار ناراحت کننده و رفتارهای آشفته منجر میشوند.
تاریخچه CBT
- ریشههای CBT را میتوان در فلسفه یونان باستان و مکتب رواقیون یافت.
- در قرن بیستم، ویلیام جیمز، روانشناس آمریکایی، از اولین کسانی بود که بر اهمیت افکار در سلامت روان تأکید کرد.
- در دهه ۱۹۶۰، آرون بک، روانپزشک آمریکایی، CBT را به عنوان یک روش درمانی مستقل توسعه داد.
مفاهیم کلیدی CBT
- افکار: افکار تفسیر ما از رویدادها و تجربیات هستند.
- احساسات: احساسات ناشی از افکار ما هستند.
- رفتار: رفتار تحت تأثیر افکار و احساسات ما قرار میگیرد.
- تعریف مشکل: CBT مشکلات را به عنوان الگوهای نامناسب تفکر، احساس و رفتار تعریف میکند.
- هدف CBT: هدف CBT کمک به افراد برای تغییر الگوهای نامناسب تفکر، احساس و رفتار و در نتیجه بهبود سلامت روان آنها است.
فنون CBT
- بازسازی شناختی: در این روش، درمانگر به مراجع کمک میکند تا افکار منفی و غیرمنطقی خود را شناسایی و به چالش بکشد و آنها را با افکار واقعبینانهتر جایگزین کند.
- فعالسازی رفتاری: در این روش، درمانگر به مراجع کمک میکند تا در فعالیتهایی که از آنها اجتناب میکند، شرکت کند و رفتارهای جدیدی را که برای او مفید هستند، یاد بگیرد.
- حل مسئله: در این روش، درمانگر به مراجع کمک میکند تا مهارتهای حل مسئله را یاد بگیرد و بتواند به طور مؤثر با مشکلات خود مقابله کند.
- تمرینهای آرامشبخش: در این روش، درمانگر به مراجع تکنیکهایی مانند تنفس عمیق و مدیتیشن را آموزش میدهد تا بتواند استرس و اضطراب خود را کنترل کند.
خطاهای شناختی در CBT
مهمترین مرحله در روش درمانی بک، کمک به مراجعه برای شناخت افکار غلط و تصورات ناسازگارانه مولد مشکل است. به عقیده بک علت اصلی بیماریهای روانی، شناخت های ناسازگارانه و نگرشهای منفی است. چند مورد از خطاهای شناختی عبارتند از:
- استنباط دلخواهی: یعنی نتیجه گیری بر اساس شواهد ناکافی
- انتزاع انتخابی: یعنی تأکید بر یک جنبه کم اهمیت موقعیت و نادیده گرفتن جنبههای مهم آن
- تعمیم افراطی: یعنی نتیجه گیری های کلی فرد درباره ارزش یا توانایی
- بزرگ جلوه دادن و کم جلوه دادن: یعنی رویدادهای بد اندک را بزرگ کردن و رویدادهای خوب زیاد را کم جلوه دادن
- شخصی کردن امور: یعنی مسؤلیت همه رویدادها را به گردن گرفتن
- تفکر دو مقولهای: هر چیزی که در یک انتها یا انتهای دیگر قرار دارد. (سفید یا سیاه، خوب یا بد)
کاربرد CBT
CBT برای درمان طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی، از جمله موارد زیر کاربرد دارد:
- اضطراب
- افسردگی
- وسواس فکری-عملی
- مشکلات مربوط به غذا خوردن
- مشکلات مربوط به خواب
- سوء مصرف مواد
- مشکلات مربوط به روابط
- مشکلات مربوط به عزت نفس
- استرس
مزایا CBT
- اثربخشی: CBT یکی از علمیترین و اثربخشترین روشهای روان درمانی است.
- کوتاهمدت بودن: CBT در مقایسه با سایر روشهای روان درمانی، کوتاهمدتتر است و به این ترتیب برای مراجعان مقرون به صرفهتر است.
- مهارتهای کاربردی: CBT به افراد مهارتهایی را میآموزد که میتوانند از آنها در زندگی روزمره خود استفاده کنند.
- تمرکز بر حال: CBT بر مشکلات حال تمرکز دارد و به گذشته نمیپردازد.
- دامنه کاربرد: روان درمانی سنتی مخصوص طبقات میانی و بالایی بود اما هم اکنون با کمک درمانهای شناختی و رفتاری حتی افراد کم درآمد دچار عقب ماندگی ذهنی یا بیمارهای روانی مزمن نیز میتوانند درمان شوند.
- کارآمدی: شواهد قانعکنندهای وجود دارد که نشان میدهد رفتاردرمانی و درمان شناختی رفتاری مؤثرند. در حقیقت رفتار درمانی، درمان انتخابی بسیاری از اختلالات است.
معایب CBT
- نیاز به مشارکت فعال: CBT نیاز به مشارکت فعال مراجع در فرآیند درمان دارد.
- فشار روانی: CBT میتواند برای مراجعان از نظر عاطفی چالشبرانگیز باشد، زیرا آنها با افکار و احساسات ناخوشایندی روبرو میشوند.
- نیاز به یک درمانگر ماهر: CBT نیاز به یک درمانگر ماهر و آموزش دیده دارد.
- کمال درونی: عدهای گفتند اگرچه رفتار درمانی بیماران را بهبود میبخشد، ولی موجب رشد و کمال درونی آنها نمیشود.
- فرایند ذهنی: اگرچه عدهای از رفتارگرایان به مفهوم ناهشیار علاقه مند شدهاند، ولی هنوز رفتارگراهای تندرو فرآیندهای ذهنی را به طور کامل رد میکنند.
ملاحظات
CBT برای همه افراد مناسب نیست. افرادی که به دنبال یک روش درمانی حمایتی و غیرمواجههای هستند، ممکن است CBT برای آنها مناسب نباشد.
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)
یکی دیکر از رویکردهای درمانی در روانشناسی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد است. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) یکی از رفتاردرمانیهای مبتنی بر توجه آگاهی یا ذهن آگاهی (mindfulness) است که اثربخشی آن برای درمان طیف گستردهای از وضعیتهای بالینی معلوم شده است. ACT در مخالفت با فرضیه «بهنجار بودن سالم» روانشناسی غرب، این فرض را دارد که فرایندهای روانشناختی ذهن انسان اغلب مخرب و موجب رنج روانشناختی هستند. کاهش علامت هدف ACT نیست، چنین موضعی بر این باور استوار است که تلاش مداوم برای خلاص شدن از شر علائم خود میتواند اختلال بالینی ایجاد کند.
راسل هریس در یک مقاله بهطور خلاصه ACT را معرفی میکند و مقابله آن با رنجی که مولود اجتناب تجربه ای و کنترل هیجانی است را شرح میدهد. او در یک مطالعه موردی شش اصل بنیادین مولد انعطافپذیری روانشناختی را نشان میدهد؛ آن شش اصل عبارتاند از :
گسلش شناختی
پذیرش
تماس با لحظه اکنون
خود مشاهدهگر
ارزشها
اقدام متعهدانه
درمانی را تصور کنید که در آن هیچ تلاشی برای کاهش علائم نمیشود، اما کاهش علائم محصول جانبی انجام آن است. درمانی که در زمین محکم و استوار سنت علم تجربی پایه دارد و بااینحال بر ارزشها، بخشش، پذیرش، شفقت، زیستن در زمان حال و دستیابی به حسی متعالی از خویشتن تأکید میکند. درمانی که طبقهبندی کردنش آنقدر دشوار است که با عنوان «درمان رفتاری شناختی انسان گرای وجودی» توصیفشده است.
درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش که با عنوان ACT (اَکت) شناخته میشود نوعی رفتاردرمانی مبتنی بر توجه آگاهی است که قواعد بنیادین بخش اعظم روانشناسی غرب را به چالش میکشد.
در این درمان مخلوطی التقاطی از استعاره، جملههای متناقض نما و مهارتهای توجه آگاهی (mindfulness) و طیف گستردهای از تمرینهای تجربه گرایانه و مداخلات رفتاری هدایتشده توسط ارزشها بهکاربرده میشود.
رویکرد طرحواره درمانی
یکی دیکر از رویکردهای درمانی در روانشناسی طرحواره درمانی است. طرحواره درمانی (Schema Therapy) یکی از رویکردهای نوین و اثربخش در زمینه روان درمانی است که بر مبنای نظریه طرحواره به توسعه دکتر جفری ای یانگ بنیان گذاشته شده است. طرحواره ها الگوهای ثابت و تکراری از تفکر، احساس و رفتار هستند که در دوران کودکی شکل میگیرند و بر نحوه تعامل ما با خود و دنیای اطرافمان تأثیر میگذارند. این طرحوارهها میتوانند سازگار یا ناسازگار باشند. طرحوارههای سازگار به ما کمک میکنند تا با چالشهای زندگی به طور مؤثر مقابله کنیم، در حالی که طرحوارههای ناسازگار میتوانند منجر به مشکلات روانشناختی مثل اضطراب، افسردگی، اختلالات شخصیتی و اعتیاد شوند.
طرحواره توسط جفری یانگ پایهگذاری شد. این طرحواره برای درمان اختلالات شخصیت و اختلالات مزمن محور راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، مانند بیمارانی که به سایر درمانها مثل درمان کلاسیک شناختی رفتاری پاسخ نداده اند یا بازگشت علائم را دارند، استفاده میشود. طرحواره درمانی، رویکردی یکپارچه نگر است که از ترکیب نظریهها و تکنیکهایی که از قبل وجود داشتهاند حاصل شده است، درمان شناختی رفتاری، روان تحلیلی روابط شی، نظریهی دلبستگی و گشتالت درمانی.
هدف طرحواره درمانی
- هدف اصلی طرحواره درمانی، شناسایی و تغییر طرحوارههای ناسازگار است که در رنج و مشکلات فرد نقش دارند.
- درمان کردن طرحواره از طریق کاهش دادن شدت خاطرات هیجانی وجود آورنده طرحواره و کاهش دادن شدت حساسیت بدنی و فیزیکی و تغییر الگوهای شناختی مرتبط با طرحواره
- جایگزین کردن سبکهای مقابلهای ناسازگار با الگوهای رفتار سازگارند
- تکنیکهایی که در طرحواره درمانی استفاده میشود شامل بازسازی تصویر ذهنی و گفتگو با اتاق خالی و … است. مطالعات زیادی در مورد اثربخشی، انجام شده که نشان دهنده اثرات مفید هستند.
طرحوارههای ناسازگار اولیه
طرحوارههای ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی معیوبی هستند که از دوران کودکی شکل میگیرند و در طول زندگی تکرار میشوند. آنها ممکن است از خاطرات هیجانی خاصی مانند یک آسیب درگذشته، خاطره یک اتفاق بسیار تلخ، ترس، مورد سو استفاده قرار گرفتن، مورد غفلت قرار گرفتن، نیاز به امنیت برآورده نشده، طرد شدن، یا در کل کمبود عواطف انسانی نرمال در گذشته، شکل گرفته باشند. هر قدر که طرحوارههای ناسازگار اولیه شدیدتر باشند، زمانی که طرحواره در موقعیت فعال میشود، فرد هیجانات منفی شدیدتری را تجربه میکند و اثراتش طولانیتر هم باقی میماند.
هر قدر که طرحواره ناسازگار گستردهتر باشد، موقعیتهای بیشتری آن را تحریک میکنند و فعال میشود. تکنیک های طرحواره شناختی، تجربی و رفتاری هستند. تکنیکهای شناختی براساس درمان شناختی رفتاری کلاسیک و تکنیکهایش بسط پیدا کردهاند. مثل بررسی سود و زیان یک طرحواره و بررسی شواهد و اعتبار یک طرحواره یا طراحی یک گفت و گو بین وجه طرحواره و بدون طرحواره شخصیت فرد. استراتژیهای رفتاری شکستن الگوهای معیوب بر اساس تکنیکهای رفتار درمانی کلاسیک پایه گذاری شدهاند. مثل تمرین ایفای نقش در یک تعامل و سپس بررسی و ارزیابی تعامل به عنوان تکلیف خانگی. یکی از کلیدیترین تکنیکهای طرحواره درمانی، استفاده از طرحواره درمانی در طی پروسهای اثربخش به نام باز والدینی حد ومرزدار است.
مفاهیم کلیدی طرحواره درمانی
طرحواره: الگوهای ثابت و تکراری از تفکر، احساس و رفتار که در دوران کودکی شکل میگیرند.
نیازهای محوری انسانی: نیازهای اساسی انسان مثل امنیت، عشق و تعلق، احترام به خود و استقلال.
مدها: راهبردهایی که افراد برای تطبیق با نیازهای محوری خود و جهان اطرافشان از آنها استفاده میکنند.
مقابله ناسازگار: راهبردهایی که افراد برای تطبیق با نیازهای محوری خود و جهان اطرافشان از آنها استفاده میکنند و در نهایت منجر به مشکلات روانشناختی میشوند.
حفظ طرحواره: بخش ناخودآگاه ذهن که مسئول ذخیره و فعال کردن طرحوارهها است.
فنون طرحواره درمانی
تاریخچه شخصی: درمانگر به مراجع کمک میکند تا تاریخچه زندگی خود را از منظر طرحوارهها بررسی کند و نقش طرحوارهها را در تجربیات و انتخابهای خود شناسایی کند.
مد شناسی: درمانگر به مراجع کمک میکند تا مدهای خود را شناسایی کند و درک کند که چگونه این مدها در زندگی روزمره او عمل میکنند.
بازسازی شناختی: درمانگر به مراجع کمک میکند تا افکار منفی و ناسازگار خود را شناسایی و به چالش بکشد و آنها را با افکار واقعبینانهتر جایگزین کند.
تکنیکهای تجربی: درمانگر از تکنیکهایی مثل نقش بازی، تجسم هدایت شده و نوشتن روزانه برای کمک به مراجع در تجربه و پردازش احساسات دردناک و یادگیری مهارتهای جدید استفاده میکند.
ذهنیت طرحواره ای
حالات ذهنی هستند که هر انسانی ممکن است آن را در عمر خود تجربه کند. ذهنیتهای طرحواره ای، از مجموعهای از طرحوارهها و سبکهای مقابلهای تشکیل شده است. موقعیتهای زندگی که فرد آنها را آزار دهنده و نامطلوب میداند یا خاطرات بدی را در او برمیانگیزد، محرک نام دارد که طرحوارههای هیجانی را فعال میکنند. در افرادی که از نظر روانشناختی سلامت هستند، طرحوارهها ملایم و انعطاف پذیرند و به راحتی توسط سایر حوزههای شخصیتی فرد تعدیل و مدیریت میشوند. اما در افرادی با اختلالات شخصیت، طرحوارههای هیجانی شدیدتر و وخیمتر و غیرقابل انعطاف هستند و به نظر، جدا از سایر ابعاد شخصیتی فرد میآیند.
برنامه درمانی در طرحواره
برنامه درمانی در طرحواره درمانی عموما شامل سه دسته اساسی از تکنیکها است.
کاربرد طرحواره درمانی
طرحواره درمانی برای درمان طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی، از جمله موارد اضطراب، افسردگی، اختلالات شخصیتی و… کاربرد دارند.
رویکرد درمانی متمرکز بر شفقت (CFT)
یکی دیکر از رویکردهای درمانی در روانشناسی رویکرد درمانی متمرکز بر شفقت است. رویکرد درمانی متمرکز بر شفقت (CFT) یک روش روان درمانی است که بر مبنای ترویج شفقت و مهربانی نسبت به خود و دیگران بنیان گذاشته شده است. این رویکرد عناصر مفاهیم بودایی با روانشناسی غربی را ترکیب میکند و بر این باور است که رنج انسانی ریشه در نیاز ذاتی ما برای ارتباط و تعلق دارد.
تاریخچه CFT
CFT توسط دکتر کریستین نف و دکتر پل گیلبرت توسعه یافته است. نف تحقیقات گستردهای در زمینه خود شفقت انجام داده است و گیلبرت متخصص درمان افسردگی و اضطراب است.
مفاهیم کلیدی CFT
خود شفقت: توانایی مقابله با احساسات دردناک با مهربانی و حمایت از خود.
ذهنِ پذیرنده: توانایی مشاهده افکار و احساسات خود بدون قضاوت و انتقاد.
انگیزههای مثبت: تمرکز بر اهداف و ارزشهای مثبت به جای اجتناب از درد و رنج.
ذهنِ آگاه: حضور در لحظه حال و مشاهده افکار و احساسات خود بدون تعلق به آنها.
روابط مهرآمیز: ایجاد و حفظ روابط معنیدار با دیگران.
فنون CFT
مدیتیشن خود شفقت: تمرینهایی برای افزایش احساس خود شفقت و مهربانی نسبت به خود.
تمرین ذهنِ پذیرنده: تمرینهایی برای مشاهده افکار و احساسات خود بدون قضاوت و انتقاد.
تمرین انگیزههای مثبت: تمرینهایی برای تمرکز بر اهداف و ارزشهای مثبت در زندگی.
تمرین ذهنِ آگاه: تمرینهایی برای حضور در لحظه حال و مشاهده افکار و احساسات خود بدون تعلق به آنها.
تمرین روابط مهرآمیز: تمرینهایی برای ایجاد و حفظ روابط معنیدار با دیگران.
کاربرد CFT
CFT برای درمان طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی، از جمله موارد زیر کاربرد دارد:
- اضطراب
- افسردگی
- وسواس فکری-عملی
- مشکلات مربوط به غذا خوردن
- مشکلات مربوط به خواب
- سوء مصرف مواد
- مشکلات مربوط به روابط
- مشکلات مربوط به عزت نفس
- استرس
مزایای CFT
اثربخشی: مطالعات نشان دادهاند که CFT برای درمان طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی اثربخش است.
خود پذیری: CFT به افراد کمک میکند تا خود را با همه نقصها و ضعفهایشان پذیرا باشند.
مهربانی با خود: CFT به افراد کمک میکند تا با خود مهربان و حامی باشند.
کاهش خود انتقادی: CFT به افراد کمک میکند تا خود انتقادی خود را کاهش دهند.
افزایش اعتماد: یکی از مزایای CFT داشتن اعتماد اصولی و درست به افراد است.
رویکرد گشتالت درمانی
یکی دیکر از رویکردهای درمانی در روانشناسی گشتالت درمانی است. گشتالت درمانی یکی از رویکردهای اصلی روان درمانی است که توسط پرلز توسعه یافته است. این رویکرد بر مبنای تمرکز بر حال و تجربه مستقیم فرد بنیان گذاشته شده است. گشتالت در زبان آلمانی به معنای “شکل” یا “هیئت” است و در این رویکرد معتقد هستند که انسان ها تمایل طبیعی به کامل و تمامیت دارند و برای رسیدن به این هدف نیاز دارند که تجربیات خود را به طور کامل و یکپارچه تجربه کنند.
در گشتالت درمانی بر تجربه کردن زمان حال و آگاهی فوری بر هیجان و کنش تأکید میشود. در این نوع درمان، مراجع به جای جست و جوی ریشههای درمان، دنبال تماس برقرار کردن با احساساتش میرود. گشتالت درمانی ترکیبی ناهمگون از فنون و عقاید است. گشتالت درمان ها با هم توافق نظر ندارند و از این عدم توافق نظر لذت میبرند. مفهوم اصلی در گشتالت درمانی این است که شخص یک کل سازمان یافته است نه مجموعه تکه تکه ای از هیجانات، شناخت ها و رفتارها. انسانها نه تنها باید خودآگاه شوند، بلکه باید بفهمند چطور به خودشان لطمه میزنند. این آگاهی نیز با بیان آنچه هم اکنون احساس میکنند و هم لحظه به لحظه حاصل میشود. آنها باید هر چیزی را که مانع پیشرفتشان به سطح بالاتری از سازگاری میشود، به نحوی تجربه کنند تا جزیی از آگاهی آنها شود.
درمانگر نقش یک عامل تسریع کننده را بازی میکند و بیمار را متوجه این نکته میکند که چطور ظرفیت وی تجلی نمییابد. بنابراین درمانگر باعث نمیشود مراجع استفاده غیر مؤثری از ظرفیتش بنماید و به او نمیگوید چطور استفاده از ظرفیتش را شروع کند. بلکه درمانگر، محل مسؤلیت پذیری بیشتری در قبال تجربههای مؤثرتر، یعنی درون مراجع را به او نشان میدهد. در گشتالت درمانی بر آگاهی لحظهای تأکید میشود نه به یاد آوردن خاطرات یا تکانههای واپس رانده شده. رویکرد گشتالت درمانی مخلوطی از وجودگرایی و روانکاوی است.
تاریخچه گشتالت درمانی
گشتالت درمانی در دهه ۱۹۴۰ توسط فرویتز پرلز و همکارانش توسعه یافته است. پرلز یک روانپزشک آلمانی بود که تحت تأثیر مکتب فلسفی گشتالت و همچنین روانشناسی عمق یونگ قرار گرفته بود. گشتالت درمانی در دهه ۱۹۶۰ به ایالات متحده معرفی شد و به سرعت به یکی از رویکردهای محبوب روان درمانی تبدیل شد.
مفاهیم کلیدی گشتالت درمانی
حال: تمرکز اصلی گشتالت درمانی بر حال است. درمانگر به مراجع کمک میکند تا بر تجربیات و احساسات خود در لحظه حال تمرکز کند و آنها را به طور کامل تجربه کند.
مسئولیت: گشتالت درمانی بر مسئولیت فرد در قبال زندگی خود تأکید میکند. درمانگر به مراجع کمک میکند تا از سرزنش دیگران و شرایط بیرونی دست بردارد و مسئولیت انتخابها و اعمال خود را به عهده بگیرد.
آگاهی: گشتالت درمانی بر اهمیت افزایش آگاهی فرد از خود و محیط اطرافش تأکید میکند. درمانگر به مراجع کمک میکند تا از افکار و احساسات ناخودآگاه خود آگاه شود و آنها را به طور آگاهانه تجربه کند.
کامل و تمامیت: گشتالت درمانی بر تمایل طبیعی انسان ها به کمال، تأکید میکند. درمانگر به مراجع کمک میکند تا بخشهای مختلف شخصیت خود را یکپارچه کند و به یک فرد کامل و تمام تبدیل شود.
فنون گشتالت درمانی
تمرین آگاهی: تمرینهایی برای افزایش آگاهی فرد از خود و محیط اطرافش.
تمرین مسئولیت: تمرینهایی برای کمک به فرد در به عهده گرفتن مسئولیت انتخابها و اعمال خود.
کار با رویاها: تجزیه و تحلیل رویاها برای کشف ناخودآگاه فرد.
کار با احساسات: تجربه و ابراز احساسات به طور کامل و بدون سرکوب.
نقش بازی: ایفای نقش برای کشف بخشهای مختلف شخصیت.
رویکرد دیالکتیک
یکی دیکر از رویکردهای درمانی در روانشناسی دیالکتیک است. دیالکتیک یک رویکرد فلسفی است که بر مناقشه و جدل بین ایدههای متضاد تمرکز دارد. این رویکرد معتقد است که حقیقت از طریق مناقشه و گفتگوی بین دیدگاههای مختلف به دست میآید. دیالکتیک ریشه در فلسفه یونان باستان دارد و توسط فیلسوفانی مثل سقراط و افلاطون توسعه یافته است.
رفتار درمانی دیالکتیی نوعی روان درمانی برپایه رویکردهای شناختی رفتاری است که بر ابعاد روانشناختی درمان تمرکز دارد. این رویکرد بر مبنای این نظریه است که برخی انسانها نسبت به برخی موقعیتهای احساسی، واکنشهای شدیدتر و خارج از قاعده نشان میدهند به ویژه در روابط عاشقانه، خانوادگی و دوستانه.
مفاهیم کلیدی دیالکتیک
تز: اولین ایده یا فرضیه در یک مناقشه.
آنتیتز: ایده یا فرضیه ای که در مخالفت با تز ارائه میشود.
سنتز: ایده یا فرضیه جدیدی که از ترکیب تز و آنتیتز به دست میآید.
تناقض: وضعیتی که در آن دو ایده یا فرضیه با هم متناقض هستند.
نفی: فرآیندی که در آن یک ایده یا فرضیه توسط ایده یا فرضیه دیگر رد میشود.
ویژگیهای کلیدی رفتار درمانی دیالکتیکی
این روش به فرد کمک می کند، نقاط قوتش را بشناسد و آنها را تقویت کند تا احساس بهتری نسبت به خود و زندگیاش داشته باشد. این روش به شناسایی اندیشهها، باورها و برداشتهایی که زندگی را دشوار میکنند، کمک میکنند، افکاری مانند من باید در هر کاری بهترین باشم، وقتی عصبانی میشم، آدم نفرت انگیزی میشم، هر آدمی عصبی میشه، خشم یه حس طبیعیه.
این روش درمانی نیازمند توجه پیوسته به رابطه بیمار و درمانگر است. در رفتار درمانی دیالکتیکی، درمانگر بیمار را تشویق میکند تا درباره مشکلاتش صحبت و برای رفع آنها تلاش کند. در این مسیر درمانگر هم به او کمک میکند. در این افراد باید تکلیفهای گوناگون را انجام دهند، با بازی نقشهای مختلف، روشهای مختلف تعامل با آدمها را تمرین کنند و به تمرین مهارتهایی مانند آرام کردن خود در هنگام ناراحتی بپردازند. این مهارتها را که بخشی حیاتی درDBT هستند، در جلسات هفتگی آموزش میدهند. افراد در تکالیف منظم هفتگی آنها را تمرین میکنند و تقریبا در هر جلسه گروهی به آنها اشاره میشود. درمانگر به بیمار در یادگیری و به کارگیری این مهارتها و کسب توانایی بالا در اجرای آنها کمک میکند.
مهارت مهم در رفتار درمانی دیالکتیک
- افزایش هوشیاری فراگیر
- اثربخشی میان فردی
- پذیرش پریشانی
- تعدیل احساسات
انواع دیالکتیک
دیالکتیک سقراتیکی: نوعی مناقشه که در آن سقراط از سوالات برای به چالش کشیدن فرضیات شاگردانش و کمک به آنها برای رسیدن به حقیقت استفاده میکرد.
دیالکتیک هگلی: نوعی دیالکتیک که توسط گئورگ ویلهلم فردریش هگل توسعه یافته است. هگل معتقد بود که تاریخ از طریق دیالکتیک پیشرفت میکند، به طوری که هر ایده جدیدی (تز) با ایده مخالف خود (آنتیتز) منازعه میکند و از این منازعه ایده جدید و پیشرفتهتری (سنتز) به وجود میآید.
دیالکتیک ماتریالیستی: نوعی دیالکتیک که توسط کارل مارکس و فردریش انگلس توسعه یافته است. مارکس و انگلس معتقد بودند که دیالکتیک نه تنها برای توصیف تاریخ، بلکه برای تغییر جامعه نیز میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
کاربرد دیالکتیک
فلسفه: دیالکتیک یکی از مهمترین روشهای تحقیق در فلسفه است.
علوم: دیالکتیک در علوم نیز کاربرد دارد، به ویژه در زمینههایی مثل فیزیک و زیستشناسی.
حقوق: دیالکتیک در حقوق نیز کاربرد دارد، به ویژه در زمینههایی مثل استدلال حقوقی و قضاوت.
ادبیات: دیالکتیک در ادبیات نیز کاربرد دارد، به ویژه در زمینههایی مثل نقد ادبی و تفسیر متن.
رویکرد مراجع محور
یکی دیگر از رویکردهای درمانی در روانشناسی دیدگاه کارل راجز است که تقریبا متضاد دیدگاه روانکاوی است. با این حال، این دو دیدگاه در چند خصوصیت اشتراک دارند. مثلا هر دو نظریه محصول درمانی افراد مشکل دار هستند. در دهه ۱۹۴۰، رویکردی به نام مشاوره بی رهنمود به وجود آمد که بعدا درمان مراجع محور نامیده شد و از آن به عنوان نیروی سوم روانشناسی یاد میشود.
راجز میگوید روان درمانی عبارت است از: آزاد کردن یک ظرفیت از پیش موجود در یک فرد بالقوه قابل، نه دستکاری تخصصی یک شخصیت کمابیش منفعل. این همان ظرفیت کمال است که درمانگران مراجع محور خیلی به آن متکی هستند. همه ی مردم صاحب چنین ظرفیتی هستند، اما نکته مهم، آزاد کردن آن است. فرض بر این است که درمان مراجع محور این ظرفیت را آزاد میکند و باعث میشود گرایشهای خود شکوفاکننده مراجعان بر عوامل درونی شده قبلی فائق آیند، عواملی که اجازه نمیدهند فرد، ارزشمندی خود را بپذیرد.
موسیقی درمانی
یکی دیگر از رویکردهای درمانی در روانشناسی موسیقی درمانی است که یک روش درمانی فراگیر است که از صدا و موسیقی به عنوان ابزارهایی برای بهبود و تسکین مشکلات روانی و جسمی استفاده میکند. این روش به عنوان یک ابزار فرعی در روانپزشکی، روانشناسی و موسیقیدرمانی مورد استفاده قرار میگیرد و به عنوان یکی از تکنیکهای پیشرو در حوزه بهبود سلامت روانی و جسمی شناخته میشود. برخلاف موسیقی عمومی، موسیقی درمانی با توجه به نیازهای ویژه فرد یا گروه انجام میشود. این شامل انتخاب موسیقی مناسب برای تحریک احساسات، ارتقای تمرکز، کاهش استرس و اضطراب، افزایش اعتماد به نفس و تسکین دردهای جسمی میشود.
موسیقی درمانی به شکلهای مختلفی مانند گوش دادن به موسیقی ضبط شده، خواندن و نواختن موسیقی، و شرکت در جلسات موسیقی زنده انجام میشود. این روش میتواند در محیطهای مختلفی اعم از بیمارستانها، مراکز مشاوره و حتی در خانهها مورد استفاده قرار گیرد. موسیقی درمانی از نظر معنوی، عاطفی و فیزیکی تأثیرات مثبتی دارد و به عنوان یک ابزار فراگیر در درمان و تسکین مشکلات روانی و جسمی مورد استفاده قرار میگیرد.
دراماتراپی
یکی دیگر از رویکردهای درمانی در روانشناسی دراماتراپی یک روش درمانی خلاقانه است که از عناصر نمایشنامه نویسی، نمایش و بازیگری برای ارتقای روانشناسی و سلامت روانی استفاده میکند. این روش به عنوان یک روش درمانی گروهی یا فردی، مورد استفاده قرار میگیرد و توسط دراماتراپیستها یا رواندرمانگران که دارای تخصص در این زمینه هستند، اجرا میشود. دراماتراپی بر اساس ایدهای است که ارتباط عاطفی و تجربیات فرد در یک محیط غیررسمی و خلاقانه میتواند بهبود سلامت روانی فرد را ترویج کند. از ابزارهای اصلی دراماتراپی شامل نمایشنامه نویسی، نمایش، بازیگری، تمرینات خلاق و روایت داستانها است.
هدف اصلی دراماتراپی از تسکین دردهای روانی، افزایش مهارتهای ارتباطی و اجتماعی، بهبود خودآگاهی و افزایش اعتماد به نفس فرد است. این روش میتواند به عنوان یک ابزار موثر برای مداخله در مشکلات مربوط به اضطراب، افسردگی، اختلالات شخصیتی، اضطراب اجتماعی و سایر مشکلات روانی مورد استفاده قرار گیرد. دراماتراپی ممکن است در یک محیط گروهی یا فردی اجرا شود و میتواند شامل تمرینات خلاق، نمایشنامه نویسی، بازیگری داستانی، نقشآفرینی و تمرینات گروهی باشد. این روش به عنوان یک روش جذاب و متفاوت در درمان مشکلات روانی و ارتقاء سلامت روانی شناخته میشود.
انتخاب رویکردهای درمانی در روانشناسی برای هر فرد، به عوامل مختلفی مانند نوع مشکل، شخصیت و ترجیحات فرد بستگی دارد. هیچ رویکردی به طور کامل بر دیگری برتری ندارد و غالباً از ترکیبی از رویکردهای مختلف برای درمان مشکلات روانشناسی استفاده میشود.
رویکردهای درمانی در روانشناسی در زمینههای مختلفی مانند درمان اختلالات روانشناسی، آموزش، مشاوره، و توسعهی فردی کاربرد دارند. با شناخت رویکردهای مختلف و انتخاب رویکرد مناسب، میتوان به درک عمیقتری از خود و دیگران دست یافت و به ارتقای کیفیت زندگی نائل شد.